پیش خودم گفتم نمیشه نیمه شعبان باشه و هیچ خبری تو دبیرستان نباشه.
از مامان اجازه گرفتم ، ضبط دو کاسته ( کلی کلاس داشت اون وقتا واسه خودش) رو از خونمون بردم دفتر مدیر (خدا رحمتش کنه محمود اصطبار رو) . مدیری که همیشه باهام هماهنگ بود و به هیچ طرح من نه نمی گفت.
اون نوار کاست آهنگ بی کلام که خیلی با حال و شاد بود رو گذاشتم پشت میکروفون و صدای بلندگو ... تا ته جاده ناهارخوران میرفتم گمونم، ( آخه هیچ آپارتمانی نبود و همه خونه ها ویلایی و اون وقتا میدون تیر و جنگلهای اون اطراف ، نشده بود بلوار گلشهر)
قفل بزرگ اتاق مدیر رو زدم و با خیال راحت و ( و یه کمی هم حس توسل که یا امام زمان! از ما همینقدر برمیومد برات انجام بدیم ) برگشتم داخل حیاط که داداش کوچیکم (کلاس اول تجربی بود. منم چهارم ریاضی بودم ) گفتش: احمد! من این آهنگو روش ترانه معین ضبط کردما!!! حواست هست؟!
من که اصلا نفهمیدم چی گفت، گفتم آره بابا همون آهنگ قشنگه س.
پنج دقیقه بعد و از بلندگوی دبیرستان مصطفی خمینی و با صدای بلند:
یه حلقه طلایی اسمتو روش نوشتم میخام بیام دستت کنم بیای تو سرنوشتم .....
درنگ: دستم نقاشی بلد نیست ، اما دلم برایت پر می کشد! عزیز دلم ...
خیلی با مزه بود.وعکس العمل مدیر وبچه ها واقعا دیدن داشته
کاش مینوشتین بعدش مدیر چی گفت
سلام . وبلاگ اداره کتابخانه های عمومی بندرگز راه اندازی شد.
http://bandargazlibrary.mihanblog.com/
...........